غمگین ترین هوا

بلعید مثل هر روز غمگین ترین هوا را
پاشید روی دنیا او حجم ناله ها را
چشمان منتظر را کوبید روی دیوار
با خنده زد به قلبش سنجاق غصه ها را
انگار توی ذهنش حسی نهیب می زد
از آسمان قلبت برداشتی خدا را؟
بشکسته بود و رقصید در هم شکستنش را
یک رقص بی اراده آرام و آشنا را
می خواست تا بنوشد از جام سرخوشی ها
می خواست تا ببارد یک کهنه ماجرا را
از شهر خسته بود و از مردمی که هردم
با بغض گفته بودند صد حرف ناروا را
چشمان منتظر را کوبید روی دیوار
آهی کشید و نوشید یک مرگ بی صدا را

#فرشته_رضایی

تمامی حقوق برای فرشته رضایی محفوظ است. ©1400