انتظار

دلم میخواست عقاب سرکشی باشم
که سینه ی آسمان را بشکافم و خودم را به تو برسانم…
یا اسب آزادی که شیهه کنان از دشت ها و دره ها بگذرم
و خودم را به تو برسانم…
دلم میخواست ماهی دریا باشم آرام و رها از آب ها رد شوم
و خودم را به تو برسانم…
اما عشق من!
هرگز فکر نمیکردم
کبوتر زخمی ای بشوم
که سنگ سرنوشت بالهایش را شکسته
کبوتری که چاره ای جز انتظار ندارد…

#فرشته_رضایی

تمامی حقوق برای فرشته رضایی محفوظ است. ©1400