درد کهنه

بیشتر آدمها دردهای کهنه ای دارند که با آنها خو گرفته اند…
یعنی آنقدر جنگیده اند و حریفش نشدند که دیگر با آن درد کنار آمدند
مثلا یک نفر با سردردش یکی با پادردش و یکی با قلب دردش…
اصلا انگار با آن درد هم خانه شده اند، هر شب با درد میخوابند و هر صبح بیدار میشوند ولی آنقدر حضورش برایشان عادی شده که دیگر به روی خودشان نمی آورند!
شاید عجیب باشد اما همیشه هم درد کهنه ی آدم جسمی نیست گاهی هم دردهای روحش کهنه می شوند
دردهایی دارد مثل رفتن…
مثل نبودن مثل ندیدن 
و آنقدر با خاطرات کسی زندگی می کند آنقدر با جای خالی کسی سر می کند
آنقدر دلش حضور یک نفر را میخواهد و کنارش ندارد 
که دردهای روحش کهنه می شوند…
که با دردهای روحش کنار می آید!

#فرشته_رضایی

تمامی حقوق برای فرشته رضایی محفوظ است. ©1400