حماقت

هر چیزی حدی دارد…
حتی زیباترین رفتارها و قشنگ‌ترین خصلت‌ها هم وقتی از حدش می‌گذرند تبدیل به آسیب می‌شوند، و به آدم ضرر می‌رسانند!
انسان بی آنکه بداند بیشتر وقت‌ها سخت‌ترین ضربه‌ها را از باورهایش می‌خورد!
از اینکه می‌خواهد در هر شرایطی خوب بماند و مدال افتخار صبر و شکیبایی را به گردن بیندازد…
بارها به خودش پشت می‌کند تا دیگران را راضی نگه دارد
آنجا که باید فریاد بزند سکوت می‌کند
آنجا که باید از حقش دفاع کند، گذشت می‌کند
آنجا که باید تذکر بدهد حرفی نمی‌زند
و اینگونه است که هر روز بدی‌ها بیشتر تکرار می‌شوند و خوبی‌ها کمرنگ تر چون همیشه عده‌ای خطا می‌کنند و عده‌ای بی وقفه می‌بخشند
ما همانطور که در برابر رفتارهای منفی‌مان مسئولیم در برابر خوبی هایمان هم مسئولیت داریم که به جا و به اندازه خرج کنیم…
و ای کاش با تصمیم‌های اشتباه “انسانیت ” را در چشم آیندگان به “حماقت” تبدیل نکنیم!

#فرشته_رضایی

بعضی ها عجیبند!

بعضی ها عجیبند…
می آیند با حرفی یا کنایه ای، روحت را زخمی می کنند و می روند
اما بعد از مدتی دوباره برمیگردند و طوری با تو گرم میگیرند انگار هیچ اتفاقی نیفتاده
نه قلبی شکسته و نه غروری…
بعضی ها انگار به ویران کردن عادت کرده اند و اصلا برایشان مهم نیست خانه ای که خراب می شود یا روانی که در هم میریزد مدت ها طول می کشد تا دوباره ساخته شود 
تازه هر کسی هم قدرت از نو ساختنش را ندارد!

#فرشته_رضایی

توهم

گاهی دلم میخواهد یک بیمار توهمی باشم
یا اینکه فراموشی بگیرم از یاد ببرم هر چیزی را که باعث آزارم میشود
و تمام خاطراتی که شب ها خواب را از چشمانم میگیرند…
یا در رویاهایم آنطور که دلم میخواهد زندگی کنم، با او که دوست دارم بخندم، حرف بزنم و عمرم را بگذرانم
گاهی فکر می کنم فراموشی داشتن یا در رویا زندگی کردن اصلا هم بد نیست و سلامتی بیشتر برای آدم ضرر دارد
وقتی مغزت درست کار می کند حافظه ات سر جایش است
متوجه ی همه اتفاقات اطرافت هستی
اما حسرت داری جای خالی داری دلت تنگ است
و نمی توانی
نمی توانی
نمی توانی کاری بکنی!

#فرشته_رضایی

عشق است و تنها عشق!

بودن یا نبودن…
از آن مسایلی ست که هیچ کس نمیتواند قاطعانه در موردش حرف بزند
هیچ کس نمی تواند بگوید که یک نفر واقعا هست یا نیست برای مثال همه ما حتما افرادی را برای مدتی در کنارمان داشته ایم که بعد به هر دلیلی از هم دور شده ایم و کاملا فراموش شده اند اینها کسانی هستند که با نبودنشان به اصطلاح تمام شدند…
در مقابل عده ای دیگر همیشه و هر لحظه در کنارمان حضور دارند برایمان حرف میزنند، کنارمان راه می روند اما نه میبینیم شان و نه میشنویم این افراد همیشه هستند اما در واقع نیستند…
بعضی ها را ولی مدت هاست از دست داده ایم یا به هر دلیلی از کنارمان رفته اند یا در دورترین فاصله از ما هستند جسمشان کنارمان نیست اما هر بار که چشمانمان را میبندیم در خیالمان در آغوششان میگیریم و در تمام لحظات همواره یادشان در دلمان زنده است گاهی با خاطراتشان میخندیم و گاهی به خاطرشان گریه میکنیم
این دسته از افراد ظاهرا نیستند اما در واقع همیشه کنارمان هستند…
بودن یا نبودن آدمها از پیچیده ترین مسایل است
اما آنچه معلوم است حضور افراد در زندگی دیگران چیزی فراتر از حضور فیزیکی ست…
و قطعا آنچه حضور یک نفر را در کنار کسی جاودانه می کند
عشق است و تنها عشق!

#فرشته_رضایی

تقصیر زمانه نیست

تقصیر زمانه نیست اگر درست عاشقی کردن یادمان رفته، اگر خیلی هایمان بدون این که راه و رسمش را بدانیم دل به دریایش زده ایم
اگر بی وفایی ها زیاد شده…
اگر واژه “ماندن ” را فقط باید در کتاب ها دید و ماندنی ها کیمیا شده اند 
باید قبول کرد این چیزها ربطی به تغییر نسل و زمانه ندارد
آدم متعلق به هر زمان و تاریخی هم که هست باید عاشق بودن را یاد بگیرد…
شاید علم و تکنولوژی روز به روز پیشرفت کند اما احساس آدمها از زمان آدم و حوا تا هزاران نسل بعد از ما یک حالت دارد
“کسی را دوست داری و دلت میخواهد همان یک نفر، تو را دوست بدارد “
و از عشق و رابطه ات وفاداری و صداقت میخواهی، اصلا از اول خلقت تا آخرین روزش هر که عاشق شود آرامش میخواهد و بس…
و قطعا از گذشته تا کنون و تا سالها بعد “رفتن” از آن واژه هاست که شنیدنش دل آدم ها را میلرزاند…
پس چرا تمام بی وفایی ها وضعف هایمان را به گردن زمانه می اندازیم و با گفتن “زمانه عوض شده” خودمان را توجیه می کنیم؟
مگر قرار است با تغییر سالها قلب آدمها از جنس سنگ یا آهن شود؟
پس بیایید دنبال کمبودها در خودمان بگردیم و عاشق که شدیم جوری عاشقی کنیم که واژه های
رفتن، نماندن، نشدن از یادها برود…
بیایید عاشقی هایمان را به وقت زمانه تنظیم نکنیم!

#فرشته_رضایی

مشت محکم

بعضی ناراحتی ها را هیچ وقت نباید فراموش کرد
بعضی دلخوری ها باید تا ابد گوشه ی قلب آدم بماند
اصلا بعضی خاطره ها را باید سنجاق کنی به سینه ات و با خودت همه جا حمل کنی!
فراموشی بد نیست ولی…
بیشتر وقت ها باعث تکرار اشتباه ها میشود
اما یادآوری ها، اینکه بعضی رفتارها مثل فیلم از جلوی چشمانت رد شوند باعث میشود کمتر خطا کنی و بیشتر مواظب خودت باشی
مواظب احساست اعتماد کردنت عاشق شدنت…
گاهی وقتها همین بغض ها
همین زخم های فراموش نشده که در دلت مانده
مشتی میشود و محکم به صورتت میکوبد
تا یادت نرود در این دنیا
“هر کسی قابل اعتماد نیست”

#فرشته_رضایی

اشتباه

اشتباه…
یک اتفاق خیلی ساده است
یک تصمیم ناگهانی غلط که منجر به بروز طیفی از رفتارها میشود
مثلا یک حرف از روی دلخوری یک تردید بی موقع
یک وابستگی بی دلیل فرصت دادن بدون منطق
یا حذف کردن از روی لجبازی
دلدادگی ناشیانه یا ادامه دادن اجباری…
فرقی نمی کند اشتباه اصلا پیچیده نیست…
و بزرگترین اشتباه همین است
که فکر کنی هرگز در زندگیت اشتباه نمی کنی!

#فرشته_رضایی

از یک جایی به بعد…

از یک جایی به بعد
دلت میخواهد همه چیز را واگذار کنی
نامه استعفایت را روی میز دنیا بگذاری کیفت را برداری و به دورترین جایی که می شناسی بروی
چای بنوشی سیگارت را دود کنی و به هیچ چیز فکر نکنی…
از یک جایی به بعد
دلت میخواهد خودت باشی تنها خودت
و حافظه ای که هیچ کس را
به خاطر نمی آورد!

#فرشته_رضایی

یک تار مو

فکر کن…
با میل و اشتهای زیاد مشغول غذا خوردنی!
اما ناگهان از داخل غذایت یک تار مو پیدا می کنی آن لحظه چه حسی داری؟
بعضی ها آنقدر بدشان می آید که کلا دست از غذا خوردن میکشند اصلا انگار سیر میشوند
و عده ای به غذا خوردن ادامه میدهند اما خیلی با وسواس و احتیاط، مرتب فکر میکنند قرار است باز هم در غذایشان مو پیدا شود…
رابطه ها هم، گاهی شبیه همین غذا خوردن است!
دست یک نفر را میگیری و با تمام احساست دعوتش می کنی به زندگیت و دقیقا در همان روزهایی که از عشق و محبت لبریزی در همان روزهایی که از خوشی در پوست خودت نمیگنجی یکدفعه با رفتنش یا با یک اشتباه غیر قابل بخشش کاری می کند
که یا برای همیشه عشق و عاشقی را میبوسی و میگذاری کنار…
یا اگر هم دوباره سراغش رفتی خیلی با وسواس قدم برمیداری مثل کسی که به همه چیز مشکوک است
اگر آدمهایی را دیدید که دچار این حالت هستند، حق بدهید
اینها خیلی با میل و اشتها شروع کرده اند به عاشقی اما یک دفعه یک نفر با ندانم کاری اش
“یک تار مو شده ”
درست “وسط بشقاب زندگی شان”

#فرشته_رضایی

تنها شدن…

برای خیلی‌ها تنها شدن آخر دنیاست!
برای بعضی‌ها هم وزن مردن است و برای عده‌ای تبدیل به فوبیا شده…
اسمش را که می‌شنوند دلشان می‌لرزد و فکر کردن به آن کابوس زندگی‌شان است
خیلی‌ها فقط برای ترس از تنها شدن کنار کسی مانده‌اند
خیانت دیده‌اند و مانده‌اند
تحقیر شدند و مانده‌اند…
اما واقعا تا کجا؟ تا چه اندازه می‌شود یک زندگی را با ترس از دست دادن نگه داشت؟ چقدر می‌شود برای تنها نشدن تن به اجبارها داد؟
ای کاش یاد می‌گرفتیم به جای مقابله و ترس با تنهایی رفاقت کنیم
و همانطور که عشق برایمان مقدس است تنهایی هم قابل احترام بود
کاش می‌دانستیم تنها شدن گاهی بهترین فرصت است برای اینکه یاد بگیریم روی پای خودمان بایستیم، به شانه خود تکیه کنیم و برای خوب بودن حالمان نیازمند دیگران نباشیم
تنهایی می‌تواند مثل یک دوست صمیمی مسکن دردهایمان شود
گاهی باید ترجیح داد تنها ماند اما زیبا زندگی کرد.
قطعا برای هیچکس این یک انتخاب نیست اما گاهی بهترین گزینه هست
زیرا رابطه‌ای که از ترس تنها شدن شکل می‌گیرد اسمش “عشق “نیست!

#فرشته_رضایی

تمامی حقوق برای فرشته رضایی محفوظ است. ©1400