پیدایم کن

شاید هیچکس مثل من ترس دختربچه ای را که در یک بازار بزرگ و شلوغ گم شده بود درک نمی کرد…
خیلی ها برایش ناراحت بودند
دلشان می سوخت و می خواستند کمکش کنند اما هیچکس مثل من در آغوشش نکشید و صدای ضربانهای قلبی که از شدت نگرانی داشت از سینه اش بیرون میزد را لمس نکرد…
به چشمهایش خیره شدم و پرسیدم، دلت میخواهد کمکت کنم؟
منتظر جوابش نماندم و گفتم، اما من کمکت می کنم حتی اگر مجبور باشیم برای پیدا کردن مادرت تمام شهر را با هم بگردیم عجیب بود ولی… تا آن لحظه هیچکس به اندازه ی او شبیه من نبود!
او گم شده بود، من هم مدتها بود گم شده بودم او تنها بود و میترسید، من هم تنها بودم و می ترسیدم
او با تمام وجودش در انتظار کسی بود، من هم با تمام وجودم منتظر کسی بودم…
او دلش میخواست پیدایش کنند
من هم دلم میخواست پیدایم کنی…

#فرشته_رضایی

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

تمامی حقوق برای فرشته رضایی محفوظ است. ©1400