روزهای با تو، در گلویم پرنده ای داشتم که صدایش حتی گلهای روی پیراهنم را مست میکرد و پروانهها دور شانههایم میچرخیدند… پرندهای داشتم که هر فصلِ آوازهایش عاشقانه بود… روزهای با تو، در گلویم سبزترین درخت دنیا بود، خورشید بود، آب و دانه بود و پرندهای که در حنجرهاش هزاران بوسه داشت! اما پرنده یک روز پرید! و پرهایش توی دستهایم ریخت… روزهای بی تو به جای شعر و عشق و بوسه میدانِ مین در گلو دارم … روزهای بی تو از لحظههای انفجار پُرم!