بچه که هستیم…

بچه که هستیم از شب می‌ترسیم 

به خاطر تاریکی، به خاطر تنهایی…

بزرگ که می‌شویم 

باز هم از شب می‌ترسیم

اما نه به خاطر تاریکی، یا تنهایی!

از خاطراتی می‌ترسیم که تا چشمانمان را می‌بندیم بر سرمان آوار می‌شوند 

به گلویمان می‌چسبند و راه نفسمان را بند می‌آورند…

از فکر و خیال آدمهایی که روزهای زیادی دوستشان داشتیم و حالا هر شب یادشان جانمان را می‌گیرد 

از رفتن‌های کشنده می‌ترسیم…

از فراموش نکردن‌های مرگ‌آور… 

#فرشته_رضایی

بچه که هستیم؛ دکلمه شده توسط علیرضا ثانی

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

تمامی حقوق برای فرشته رضایی محفوظ است. ©1400