صدای تنهایی

در همین گیر و دار پیام های شب یلدا یکی از دوستان کلیپی فرستاد که برایم هم جالب بود و هم تکان دهنده!
خانمی مسن در یک پارک کرسی گذاشته بود، رویش آجیل و میوه چیده بود، و از آنهایی که از آنجا رد میشدند خواهش میکرد برای لحظاتی کنارش بنشینند…
عکس العمل های مردم هم جالب بود، بعضی ها با تعجب نگاه میکردند و میگذشتند، بعضی ها خنده ی شان میگرفت و بعضی ها هم میپرسیدند چرا اینجا مادر جان؟
او در جواب میگفت دلش گرفته و کسی به دیدنش نمی آید و از آنها خواهش می کرد چند دقیقه ای خوشحالش کنند مردم هم دمشان گرم، یکی برایش شعر میخواند، یکی آواز، بعضی ها خاطره تعریف می کردند، بعضی ها ساز میزدند و هر کسی هر هنری که داشت رو میکرد…
کاری به این ندارم که این کلیپ صرفا برای شوخی ساخته شده بود اما فکر کن اگر یک روز این اتفاق در واقعیت بیفتد یعنی یک آدم چقدر تنهاست، چقدر کارد تنهایی به استخوانش رسیده که به مردم التماس محبت می کند 
قبول دارم شاید این روزها برای من و تو تنهایی خیلی معنی نداشته باشد، همه مان یک گوشی در دستمان داریم و دوستان زیادی که وقتمان را با آنها پر می کنیم…
اما خیلی از این پدربزرگ ها و مادربزرگ ها حتی بلد نیستند با گوشی کار کنند یا اگر هم بلدند این نسل هنوز صدای خنده ی نوه شان را در واقعیت به هزار تا پیام مجازی ترجیح می دهند 
قطعا دیدن یک سالمند که از تنهایی بساط یلدایش را در پارک چیده برای همه ی ما تلخ است اما تلخ تر از آن فکر کردن به پدر و مادرهایی ست که در چنین شبی قرار است یک دقیقه بیشتر چشمشان به ساعت روی دیوار خشک شود. 
فرقی نمیکند در خانه ی سالمندان یا در خانه ی خودشان…
همان هایی که سالهاست صدای تنهایی شان را کسی نشنیده.

#فرشته_رضایی

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

تمامی حقوق برای فرشته رضایی محفوظ است. ©1400