بهش عادت میکنم… مثل چای خوردن در فنجان لب پر یادگاری مثل نشستن پشت میز رنگ و رو رفته و زل زدن به قاب عکس تکراری مثل چراغ خاموش تلفن خاموش و تار عنکبوت جا خوش کرده کنار پنجره! بهش عادت می کنم… مثل قدم زدن های نیمه شب باران های بدموقع و کافه های کسل کننده! بهش عادت می کنم… مثل چهار فصل سال، سرما مثل هر روز خدا جمعه و تمام ساعت ها، غروب! بهش عادت می کنم… بهش عادت می کنم؟ به نبودنت به جای خالی ات به دلتنگی ام به سیگارهای زهرماری ام؟